دکتر ابراهیم طلایی در گفتوگو با پایگاه خبری رب سنجش در خدمت یادگیری، اهرم اصلاح آموزشی است ساختار و سازوکارهای نظام سنجش و ارزیابی فعلی، سطحی و مخرب و ضدیادگیری است و فقدان دانش و فناوریهای نوین ارزیابی مانع تحقق سنجش اصیل است. سنجش اگر بخواهد اهرم اصلاح آموزشی باشد باید بلافاصله بعد از سنجش، […]
دکتر ابراهیم طلایی در گفتوگو با پایگاه خبری رب
ساختار و سازوکارهای نظام سنجش و ارزیابی فعلی، سطحی و مخرب و ضدیادگیری است و فقدان دانش و فناوریهای نوین ارزیابی مانع تحقق سنجش اصیل است. سنجش اگر بخواهد اهرم اصلاح آموزشی باشد باید بلافاصله بعد از سنجش، برنامه ارتقا داشته باشیم. اما متأسفانه ما در کشور سنجش برای سنجش داریم. وقتی کارنامۀ بچهها را ارائه میکنیم برای این است که پدر و مادر بهانهای برای نقد فرزندشان پیدا کنند و مدرسه بهانهای برای جواب دادن به والدین پیدا کند؛ بهبود و ارتقایی بر اساس آن رخ نمیدهد.
پایگاه خبری رب، در قالب مجموعهگفتوگوهای «بازخوانی عملکرد ۴۰ساله نظام جمهوری اسلامی در آموزشوپرورش» و با هدف شناسایی و ارزیابی مسائل اصلی آموزشوپرورش معطوف به سند تحول و سیاستهای کلی تحول بنیادین آموزش و پرورش با شماری از متخصصان علوم تربیتی و مدیران ارشد آموزش و پرورش دربارۀ مسائل کلان نظام آموزشی گفتوگو کرده است.
آنچه در ادامه میآید گفتوگوی ششم از این مجموعه است که میکوشد تا به یکی دیگر از بندهای سیاستهای کلی تحول آموزش و پرورش، یعنی «استقرار نظام جامع رصد، نظارت، ارزیابی و تضمین کیفیت در نظام آموزش و پرورش» بپردازد. برای این منظور با دکتر ابراهیم طلایی، عضو هیئتعلمی دانشگاه تربیت مدرس دربارۀ وضعیت نظام سنجش و ارزشیابی آموزش و پرورش به گفتوگو نشستیم.
سنجش و ارزیابی رکن اصلی برای بازسازی و بهسازی مداوم برنامه درسی است. گرچه اسناد رسمی بر ارزیابی چند سطحی (فرایندی و برآیندی) و ترکیبی (کمی و کیفی) تأکید دارد اما بررسی سازوکارهای فعلی نشاندهندهی ضعف مبنایی در این حیطه است.
ناکارآمدی، بهروز نبودن، تسلط سنجش آموختههای سطحی بر یادگیریهای ماندگار، نبود رویکرد ارزشیابی فرآیندی که به چرخه یادگیری و آموزش بازخورد مؤثر بدهد، عدم توجه به ظرفیت بخش خصوصی و سیطرۀ سنجش کلان مقیاس چندگزینهای بر نظام ارزیابی تعلیم و تربیت از جمله مهمترین انتقادات دکتر طلایی به نظام سنجش و ارزیابی در ایران است.
آنچه میخوانید مشروح گفتههای دکتر طلایی در پاسخ به این پرسشهاست:
ارزشیابی برآیندی جامع و عمیق نیست
در نگاه من ارزشیابی از نظام آموزشی دارای دو بخشِ ارزشیابی فرایندها (فرایندی) و برآیندها (برآیندی) است و به تبع آن آسیبها نیز در این دو حوزه قابل بحث و بررسی است. در بخش برآیندی، که حاصل و خروجی آموزشوپرورش است، ما با مسائلی از قبیل اینکه؛ «بچهها چقدر یاد گرفتند؟»، «آموختههایشان اعم از شناختی و مهارتی چه تأثیری بر زندگی آنها داشته است؟» و … مواجهیم.
از جمله آسیبهایی که در ارزیابی برآیندها مطرح است، سنجش ذرهگرایانه یا به عبارت دیگر محدود و غیر ۱۸۰ درجهای است. در این آسیب ما بر سنجش امور ساده و سطحی تمرکز میکنیم. برای مثال در حوزه زبان و ادبیات فارسی پرسش ما این است که «حافظ در چه قرنی میزیست؟ و آثار او را نام ببرید؟». درحالیکه اگر بخواهیم این سنجش را جامعتر و عمیقتر کنیم، باید از کودک خواندن متون فارسی و درک مطلب از نثر و نظم، کمی پیشرفتهتر نقد ادبی را بخواهیم و این مباحث مورد ارزیابی قرار گیرد.
حالا چرا بر سنجش سؤالات دستهی اول تمرکز داریم، چون طراحی چوب خط سنجش (روبریک)، نمرهدهی و مچگیری در این حالت سهلتر است و انسان ذاتاً دنبال راحتی است. قبلاً معلمان خودشان سؤال طرح میکردند در حال حاضر به راحتی از اینترنت استفاده میکنند. البته ساخت سوالاتی که بتواند آموخته هایی را بسنجد که مهم و اساسیاند اما سخت به چنگ آموزش میآیند جزو کارهای تخصصی است جزو همان کادر کمکی به معلم است، جزو همان پزشکان و پرستارانی است که اتاق عمل و بیمار را آماده می کنند، سنجش و کنترل علایم حیاتی وسایر بیماری ها را بر عهده می گیرند تا جراح کار خود را انجام دهد. به تعبیر من افراد زیادی در تر و خشک کردن پزشک دخیلند تا کار وی به نحو احسن انجام شود اما تصور این است که معلم باید خود متخصص همه حوزهها باشد و درحین تدریس حواسش به همه چیز باشد. تولید سؤالات خوب که بتواند همچون مسمار (probe)، دانش مکنون و عمیق بچهها را بیرون بکشد و آنها را برای یادگیری خودشان و آموزش معلم شان هویدا کند، جزو همین تخصصهای بیرونی است که باید معلم را تر و خشک و حمایت کنند.
به سادگی میگوییم دانشآموز تنها نام یکی از آثار سعدی یا حافظ را میداند؛ پس باید این نمره را به او بدهیم؛ درحالیکه اگر بخواهیم ارزیابی کنیم چه میزان تعالیم حافظ یا مولوی را فهمیده کار سختتری است و امکان مچگیری هم نداریم چون بحث قضاوت و توجیه و تبیین پیش میآید، که اتفاقا هدف قصدشده برنامه درسی همین بوده. اگر دقت کنید میبینید که بچهها میپرسند «الآن حافظ چه برای گفتن به ما دارد؟» و حرف بسیار دارند در این طور موضوعات اما معلم درست همینجا توقف میکند و تنها به پرسیدن چند نام اثر اکتفا میشود.
این وضعیت سبب یادگیری سطحی (Superficial learning) میشود، حتی معتقدم حافظهمحوری نیست. چون اعتقاد دارم حافظه باید کار کند و اتفاقاً باید فعال باشد. میان حافظهمحوری و یادگیری سطحی تفاوت وجود دارد. دقت کنید که ما حیطۀ رشد شناختی (Cognitive development) را به اطلاعات (Information) فروکاستهایم و وجوه دیگری مانند دانش (Knowledge)، حل مسئله (Problem Solving) و… را نیز کاملاً رها کردیم. دیوید پرکینز روانشناس معروف هم زبان با همکارقدیمیاش، هووارد گاردنر این دانش را دانش شکستنی (fragile knowledge) یا فراموششدنی مینامد که ارزشی ندارد.
این مطلب را هم اشاره بکنم که من اعتقادی به رشد تمامساحتی بهعنوان هدف مدرسه ندارم. یعنی اصلا چنین چیزی ممکن نیست؛ گرچه میتوان آن را در سطح شعار و نوشته داشت. ما در طول ۱۵۰ سال گذشته که مدرسه مدرن در کشور داشته ایم، کارکرد مدرسه را بطور حیرت آوری چندچندان گسترده کرده ایم و انتظارات مان از مدرسه از schooling به educating تغییر یافته است. در حالیکه تربیت و توسعه یافتگی فرد امری بسیار پر متغیر است و مدرسه یک جزو کوچک آن است. اتفاقا بسیاری از امور ضد تربیتی در مدرسه جایگاهشان آمادهتر است. خاطراتی که بزرگسالان از دوران مدرسه شان تعریف میکنند را بررسی کنید.جدای از تعداد انگشتشماری، بقیه موارد که زرنگیها، اذیتها، …. ذکر میشود بهواسطه سن بچهها و تناقضهایی که بچهها بین امور مختلف (مدرسه، خانه، مطالب کتاب درسی و گفتوگوهای خانگی و رسانههای داخلی و خارجی ….). بنابر
این مدرسه اگر هم بخواهد یا ما دستوری از آن بخواهیم، نمیتواند بر همه ساحتهای رشدی تمرکز کند؛ پس نتیجه این میشود که میبینیم، یعنی روشهایی برای رفع تکلیف پیدا میشود: تربیت بدن و روح از اولویت میافتد، تربیت ذهن هم به یادگیری سطحی فروکاسته میشود، سنجشها هم بر همین پایه میچرخند، آموزشها هم بر همین پایه، رقابتهای فردی و خانوادگی هم بر همین پایه استوار میشود. مثال دیگر همین درس تفکر است که نیت این بوده حوزه مغفول و مهم اندیشیدن را به دامنه اهداف بهطور جد بیفزاییم. به جز موارد استثنا، در بیشتر مدارس این درس یا جای خورد را به دروس دیگر داده یا همانند مدارسی که در تحقیقی دیگر با آنها سر و کار داشتیم، ۱۰ سؤال دادهاند که برای درس تفکر و سبک زندگی بخوانند و برای امتحان آماده شوند.
به جهت تاریخی هم بررسی کردیم که اهداف آموزشوپرورش از گذشته تا کنون چه تغییراتی داشته است. شبیه لوزی بوده یعنی اوایل برای مدارس یکی دو کارکرد و هدف بیشتر مد نظر نبوده، بعد باز شده و این روند افزایش اهداف به طور مداوم ادامه پیدا کرده است.
دانش و زیرساخت ارزیابی فرآیندی در کشور وجود ندارد
ارزشیابی فرایندی ناظر به کنشهای معلم سر کلاس، مدیریت مدرسه، سیستم آموزشی در منطقه، در اداره کل و وزارت آموزشوپرورش است. این فرایندها هستند که برآیندهای خاص خود را ایجاد میکنند. در ارزیابی فرایندی اولین آسیب این است که فرایند آموزش ِهیچ معلمی سر کلاس بهطور سیستمی سنجش نمیشود؛ به عبارت دیگر ما سنجش فرآیندی نداریم.
فرمهایی هم که برای مدارس فرستاده میشود، یا گهگاه بازرس آموزشی سر کلاس ها میرود بیشتر صورت کار اولویت پیدا کرده و نه نقش اصیلی که باید سنجشهای فرایندی داشته باشد که همانا کمک به فرایند آموزش و بهسازی تدریس معلم در فضای حمایتی و نه مچگیرانه است. برای مثال، ما یک ارزیابی از «طرح تعالی» در تهران درحد تحقیق دانشجویی در درس «ارزشیابی برنامهای» داشتیم، یافتهها نشان داد که این نوع سنجش فرایندی مانند سایر بخشنامهها اول یک مقدار سفتوسخت بوده و مدارس هم یک مقدار جدی آن را پر کرده بودند، سال بعدش با تغییرات وزارتی و عوامل زمینهای متنوع از جمله توجه به ظواهر کیفیت مدرسهای، این سنجش و پایش به حداقل کیفیت رسید. البته این طرح هم مبتنی بر خود اظهاری بود و کیفیت تدریس معلم را مورد بررسی قرار میداد. درحالیکه در اندیشۀ فرآیندی، مبنا مشاهده است و نه خوداظهاری. مشاهدهگر لنز معینی دارد و با توجه به آن فرآیند تدریس معلم را به دقت مشاهده و بررسی میکند.
یعنی نگاه شما این است که ما به ارزیابان تخصصی این حوزه نیاز داریم؟
بله. من مدام دارم فرم ارزیابی که طراحی کردم را دقیقتر میکنم. در این فرم ارزیاب باید شواهدش را برای نمره دادن(نمره در این فرم عددی مابین یک تا هفت است) بنویسد. شاخصهایی هم برای توضیح گویههای (پایین، متوسط، بالا) مطرح در پرسشنامه داریم. یک معلم را ۲ بار من مشاهده کردم و ۲ بار هم ارزیاب دیگری این کار را انجام میدهد. میانگین دیدگاههای ما نمره این معلم را معین میکند. ما چقدر ارزیابهای حرفهای داریم در کشور؟ پس نیاز به تخصصی دیدن این حوزه و تربیت ارزیابانی داریم که چنین لنزی را همواره پیش چشم خویش داشته باشند.
ما بنا به طرحهای اجرایی-تحقیقاتی که در دانشگاه تربیت مدرس و در تعامل با مدارس کشور داریم، طرح تربیت ارزیاب فرایند آموزش را در چند شهر از سال گذشته شروع کردیم. مثلا در اصفهان از مهر ماه تا اسفندماه وقت گذاشته شد تا تعدادی ارزیاب کیفیت فرایندی برای اصفهان آموزش ببینند، نامش هم «تکفا» شد؛ یعنی تضمین کیفیت فرایند آموزش. این ارزیابها بنا است فرایندهای تدریس کلاسی را بسنجند، مشاهدهگر باشند نه اینکه فقط برنامه را ارزیابی کنند.
آموزشوپرورش متولی این پروژه است؟
خیر همه غیردولتی و دانشگاهی است، یعنی مشارکت بین این دو نهاد. جالب است یک نکته داخل پرانتز بگویم. یک کتابی اخیراً به بازار آمده تحت عنوان «جهش در نابرابری» (Inequality leapfrogging)، اگر بنا باشد با همین روال عادی برای رفع نابرابریها جلو برویم قریب به ۱۰۰ سال طول میکشد تا در خواندن و نوشتن بچههای کشورهای متوسط مثل ایران به پایۀ لازم برسند. بر مبنای مطالعات تیمز و پرلز شرایط ایران را نیز تحلیل کردیم، با سرعتی که ظرف ۲۵ سال گذشته در خواندن داشتیم، تقریبا ۱۳۵ سال طول میکشد تا بتوانیم به میانگین جهان برسیم.
این کتاب آمده ۳۰۰۰ مدل نوآورانه برای جهش و کمک به کم کردن این نابرابری آموزشی پیشنهاد داده است که ۲۹۹۹ مدل را بخش غیردولتی انجام داده است. از دولتهای هیچ کجا نباید توقع بحث نوآورانه داشته باشید، از عهده بخش دولتی بر نخواهد آمد این امور؛ اما دولت باید قاعده را تعیین کند که بخش خصوصی در قاعده بازی کند.
ما از بخش خصوصی و افراد این بخش واهمه داریم، در حالی که این افراد ترسناک نیستند. میتوانیم با قاعده گذاری از توان این بخش استفاده کنیم.
سیستم سنجش فرآیندی مد نظر که بر روی سایت موسسه مطالعات کودکی دانشگاه تربیت مدرس هم هست، مچگیرانه نیست. در مرحله اول سنجشِ کیفیتِ وضع موجود آموزش در مدرسه یا مرکز پیش دبستانی را داریم. تمثیلی که من اینجا استفاده میکنم، تمثیل پزشکی است که به معلم میگویم؛ «حس میکردی سرما خوردی و تا الآن با عسل و آبلیمو درمان میکردید، الآن پزشک گفته فکر میکنم باید به آزمایشگاه تخصصی بروی و ما آزمایشگاه تخصصی شما هستیم.»
دو روز معلم را مورد مشاهده قرار میدهیم و بر مبنای آن توصیهها و تجویزاتی برای فرد داریم. نکته مهم در تجویزها این است که باید به گونهای باشد که معلم آن را بفهمد و بتواند اجرا کند. نکتهی دیگر این است که این توصیهها اولویتبندی داشته باشد، درست مثل بحث پزشکی که به فرد میگوییم هم قند خونتان بالا است، هم چربی دارید، هم گرفتگی قلب، اما از همه مهمتر خونریزی است که باید ابتدا جلوی این را بگیریم. در سخنرانیهای موفقیت میگویند که اگر میخواهید موفق شوید نباید ۱۰ کار انجام دهید یک کار را مداوم انجام دهید، ما به معلم میگوییم فقط همین یک کار مشخص را فعلاً انجام دهید.
ما در مجموعه موسسه سعی کردیم مانند ساختمان پزشکان همهی تخصصها را داشته باشیم؛ یعنی تیمهای تخصصی در آموزش، برنامه درسی، طرح درس نوشتن، معماری و فضای آموزشی و… داریم. دلیل این رویکرد هم خلق و خوی پکیجی ایرانیها و کلا انسانهاست که همه چیز را یکجا و یکپارچه میخواهند. باید هم معلم و مدرسه را انسانی و ناظر به واقع ببینیم نه ایدهآلی. او هم انسان است و تمام ویژگی های انسانی را دارد.
سنجش در خدمت یادگیری، اهرم اصلاح آموزشی است
مسئله دیگر این است که سنجش اگر بخواهد اهرم اصلاح آموزشی باشد باید بلافاصله بعد از سنجش، برنامه ارتقا داشته باشیم. در اصطلاحات تخصصی رشته هم عبارت سنجش در خدمت یادگیری (for learning Assessment) ناظر به همین مسئله است؛ اما متأسفانه ما در کشور بیشتر سنجش برای سنجش داریم.
وقتی کارنامۀ بچهها را ارائه میکنیم برای این است که پدر و مادر بهانهای برای نقد فرزندشان یا تمجید وی پیدا کنند و مدرسه بهانهای برای جواب دادن به والدین پیدا کند. ولی بهبود و ارتقایی بر اساس آن رخ نمیدهد. درحالیکه مثلاً در نمره ۱۰ از ۲۰، باید به آن ۱۰ تایی که از دست داده نه به معنای نقد بلکه به معنای تحلیل توجه کنیم. در اینجا موضوع مهم «بازخورد مؤثر» پیش می آید که یکی از بال های پرواز برای سنجش است و اگر نباشد کار ابتر است.
در این بخش چرا به این وضع رسیدیم؟ ابتدا اینکه مرکز سنجش آموزشوپرورش از ابتدای تأسیسش تا الآن یک مرکز برگزاری امتحانات نهایی و خاص بوده است. در حال حاضر هم علیرغم اینکه نامش تغییر کرده است، همان کارکرد قدیم یعنی برگزاری امتحانات را دارد.البته بواسطه محدودیت های این مرکز نباید بیش از این انتظار داشت.
دوم اینکه آموزشوپرورش یا همان بخش دولتی باید فقط استانداردهای سنجش (assessment framework) را تعیین کند و به کار اجرایی سنجش ورود نکند. اجرا به بخشهای غیردولتی اعم از دانشگاهها و نهادهای خصوصی واگذار شود. برای مثال در حال حاضر تفاهمنامهای میان سازمان بهزیستی و دانشگاه تربیت مدرس برای سنجش عملکرد مهدکودکهای کشور منعقد شده است. یعنی یک نهاد دولتی سنجش کیفیت مراکز خدمت خود را به بیرون واگذار کرده است یعنی مشاهدهگر که طب دوره هایی آموزش دیده است از نهاد دانشگاهی در مهد حضور داشته باشد و ۴ ساعت کودک را زیر نظر داشته باشد ببیند تعاملات اجتماعی، توسعه زبانی و… او چطور است.
یعنی شما میفرمایید بخش دولتی از عهدۀ سنجش و ارزشیابی اصیل برنمیآید؟
بله. آموزشوپرورش از عهده سنجش همهجانبه، عمیق و ۱۸۰ درجه برنمیآید و بر نخواهد آمد، هیچ کجای دنیا این اتفاق نمیافتد. در نمایشگاه فنّاوری آموزشی لندن حدود ۳۰% تا ۴۰% از غرفهدارها و شرکتکنندهها از حوزه سنجش و ارزشیابی هستند. ولی نه مافیا شدند، نه بد شدند، دارند کارشان را انجام میدهند. وزارتخانهها تشخیص این مسئله که بخش خصوصی در مدرسه حضور پیدا کند یا خیر را به مدیر مدرسه واگذار کردند. در حالی که اینجا مدیر برای هر تصمیم ریز و درشتی باید با بالا مکاتبه کند و بخشنامه بشود. دولت تنها باید استانداردها را تعیین کند و بر آنها نظارت کند. در تعیین اسانداردها هم نباید یک تنه و یک جانبه عمل کند و حتم باید مشورتی عمل کند.
دو سال پیش بخشنامه کردند که ورود بخش خصوصی برای برگزاری آزمونها ممنوع! بعد دیدند مدیران مدارس از عهده این کار برنمیآیند، اداره کلهای هر استان وارد شدند و یک تیم درونی تشکیل دادند برای طراحی آزمونها و پول هم از والدین میگیرند. همان چیزی که گفته می شد در خفا انجام می گرفته. اگر شما افراد توانمندی هستید و توان تولید سوال خوب دارید خوب، شرکت بزنید و با گروههای دیگر رقابت کنید.
اینکه بحث سنجش از عهده دولت برنمیآید، به این معنی نیست که دولت در قبال آن مسئولیتی ندارد؟ نقش دولت چیست؟
خیر، وظیفه دولت تعیین و نظارت بر استاندارد است، هیچ کار دیگری نکند! بعد ببینید چقدر بخش خصوصی، استارتآپها فعال میشوند، چقدر جوان سرکار میروند.
من میگویم دولت ظرفیت اجرای چنین کار بزرگی را ندارد. بدنه کارشناسی او با کمال احترامی که برای همه دوستان قائل هستم، بهاندازه بدنه کارشناسی سایر بخشهای دولتی رشد نکرده است، چون اصلاً فرصت مطالعه ندارد. در کتاب ظرفیت دولتها نویسنده برای بررسی ظرفیت دولتهای دنیا در انجام امور دولتی یک آزمون طراحی میکند. ارسال نامههای پستی که کار مشترکی در همهی دولتهاست انتخاب میشود، نامهای مینویسد اما آدرس مقصد را اشتباه میدهد. طبق قاعده اگر آدرسی غلط باشد نامه باید تا نود روز به فرستنده برگردد. بر اساس این نتایج و عملکرد گذشتهی دولتها تعیین کرده که کشورها اگر با این سرعت بخواهند جلو بروند، چند سال دیگر به آن وضع مطلوب برای امور اداری و دولتی میرسند. ایران بالای ۱۷۰، ۱۸۰ سال بود.
حالا شما میفرمایید ظرفیت دولت، میگویم ظرفیتی نیست نه ظرفیت کارشناسی نه اجرایی و نه مالی؛ اما استاندارد تدوین و نظارت بر استاندارد را باید خیلی سفت و محکم با مؤسسات و نهادهای مختلف داشته باشد.
دامنه سنجش باید اهداف اصیل آموزش را پوشش دهد
شما یک تبیینی از سنجش و ارزیابی مطلوب ارائه کردید و در خلال آن به آسیبشناسی وضع موجود نیز پرداختید. در ادامه، راهکارها و پیشنهادهای شما را برای کاهش این آسیبها و بهبود وضع فعلی سنجش در کشور بشنویم
در راستای مدیریت و اصلاح وضعیتی که تشریح کردم پیشنهاد اولم این است که اهداف اصیل آموزش را در دامنه سنجش قرار دهیم. از آنجائی که سنجش و ارزشیابی حکم مغناطیس فرآیند آموزش را دارد و هر چیزی که مورد سنجش واقع نشود از دایرۀ آموزش خارج میشود یا آموزش داده نمیشود، ضروری است اهداف اصیلی چون خواندن و درک مطلب فارسی، نوشتن، حسابوکتاب ریاضی و … در برنامهی سنجش ما قرار بگیرند.
پس اول، آوردن اهداف اصیل که در پروژه هرس برنامه درسی یا «برنامه درسی ناب» (lean curriculum)، خواندن و نوشتن جزو اهداف اصیل آمده است (پروژه در حال اجرا). مثلاً آزمون آیلتس بخش صحبت کردن (speaking) را دارد ولی ما در فارسی آن را حذف کردیم؛ یعنی با اینکه جزء اهداف هست آن را نمیسنجیم. خواندن و درک مطلب را هم چون سخت بود از اصالتش درآوردیم و چهارگزینهای کردیم. نوشتن اصالت دارد زیرا در حال حاضر در دورههای تحصیلات تکمیلی با نوشتن دانشجویان مسئله و چالش داریم.
توجه به اهداف فرادرسی در سنجش ضروری است
راهکار و پیشنهاد دومم این است که اهداف فرا درسی مانند سلامت بدن، سلامت روان، مهارتهای اجتماعی و عاطفی را جزو دامنه سنجش قرار دهیم. برای مثال یکی از سؤالهای اصلی سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) این است که چرا در برخی از کشورها با وجود اینکه توسعه آموزشی داریم توسعه اقتصادی مناسبی وجود ندارد؟ در پاسخ به این سؤال فعالیتهای متنوعی دارند از جمله اینکه به سنجش اهداف فرا درسی نیز توجه کردند. سال۲۰۱۵ و ۲۰۱۸ مهارت «حل مسئله» را سنجیدند و اعلام کردند وضعیت کشورها در این مهارت نامناسب است. برای سال ۲۰۱۹ هم مهارتهای اجتماعی و عاطفی را در دامنهی سنجش و ارزیابی خود آوردهاند و برای سال ۲۰۲۱ هم مهارت تفکر خلاق.
بعد انقلاب تعداد زیادی لیسانس، فوقلیسانس و دکتری تحویل جامعه دادیم، چرا توسعه اقتصادی پیدا نکردیم؟ تحلیل که میکنیم، متوجه میشویم شاخصهای آموزشی ما دچار اشکال است. شاخصهای اصلی را کنار گذاشتیم و بر مبنای درصد کنکور، قبولی لیسانس و این قبیل فاکتورها سنجش را انجام میدهیم. اصرار عجیبی داریم به توسعه دانشگاهی، دانشگاهگرایی و مدرک گرایی در حالی که اینها نشاندهنده مهارت فرد نیست. خود رهبری هم فرمودهاند دانشگاه مهم است، دانشگاهگرایی مهم نیست.
آنچه من در طرح خودم دنبال میکنم این است که فرد در ۱۷ سالگی از مدرسه و ۱۹ سالگی از دانشگاه فارغالتحصیل شود و بعد از یک سال سربازی از ۲۰ سالگی وارد بازار کار شود. تأکید دانشگاه هم نه به خاطر مدرکش بلکه به جهت شأن و جایگاه اجتماعی است. هدفم این است که در ۲۰ سالگی نیروی جوان اقتصاد داشته باشیم که متناسب با شرایط کار منعطف هم هست.
این ایده را در کارخانهای در یزد امتحان کردیم. بچهها سال اول دانشگاه، روزهایی هم در کارخانه کار کردند، بعد متناسب با فضای کار به دانشگاه مراجعه شد و مطالبهی محتوا و دانش شکل گرفت. به این کار «برنامه درسی معکوس» میگویند. این روند خیلی معنادارتر است و دیگر مشکلاتی مانند آسیبهای اجتماعی، اخلاقی و اقتصادی پیش نمیآید.
تحول و تغییر رویکرد در طراحی آزمونهای کلانمقیاس بستر مهم تحقق اصلاحات آموزشی است
یکی از علتهایی که سنجش سطحی انجام میدهیم، آزمونهای ۴گزینهای است که همیشه %۲۵ شانس هست. از زمانی که میخواستیم ارزشیابی کلان مقیاس انجام دهیم وارد این حوزه شدیم. برای همین است که در آزمونهای تشریحی یکدفعه میگویند میانگین کشور در درس ریاضی، فیزیک و … زیر ۱۰ است چون بچهها نمیتوانند شانسی چیزی را بزنند.
مدتی است در حال سفر و بررسی کشورهای مختلف دنیا هستیم برای اینکه ببینیم میشود آزمونهای تشریحی را کلان مقیاس برگزار کرد یا خیر؟ تأکید بر تشریحی بودن آزمونها بدان جهت است که راه حل مسئله را هم میسنجیم.
مثلاً برخی از بچهها راهحل را درست انجام میدهند ولی در محاسبه آخر یک جمع را نادرست انجام داده، این نمره را از دست نمیدهد ۹۰% نمره را میگیرد.
خیلی امیدوارم بخشهای خصوصی روی این مدلِ آزمون تشریحی برای دروسی مانند مطالعات اجتماعی و انشاء سرمایهگذاری کنند. کدام بخش آموزشوپرورش این سرمایهگذاری را می تواند انجام دهد؟
پس یکی از آسیبهای ما ورود به سبک آزمونهای چهار گزینهای است که صرفاً سطح یادواری اطلاعات را میسنجد. با برگزاری کنکور به شکل تستی این فضا حاکم شد تا جایی که الآن کنکور دکتری را هم تستی برگزار میکنند.
من دهه آینده را دهه سنجشهای پیشرفتهی میبینم با همین نمایشگاههایی که برای شما مثال زدم و توانمندیهایی که دارد ایجاد میشود. در حال بازگشت به سنجش اصیل هستیم. سنجش اصیل در مکتبخانه سنجشی بود که شما یکبهیک از بچه میخواستید بخوانند و معلم میفهمید اشکال بچهها کجاست. آرامآرام که ۱۰ بچه شدند ۳۰ بچه امتحان تشریحی میگرفتند. بعد که ۴۰۰ تا بچه شد به سمت مدلهای انبوهسازی سنجش رفتیم. راه انبوهسازی سنجش آزمونهای چهارگزینهای و سطحینگری بود لذا به دنبال نوآوریهای فناورانه در حیطهی ارزیابی و سنجش نرفتیم؛ و در استفاده از فناوریهایی چون آزمون الکترونیک (Electronic testing)، ارزیابی الکترونیک (Electronic assessment)، تصحیح الکترونیکی (Electronic scoring) بسیار عقب ماندیم.
استفاده از ظرفیت مالی و اجرایی بخش خصوصی در طراحی و توسعهی فناوریهای سنجش و ارزیابی ضرورت گریز ناپذیری است
در بحث ارتقاء وضع سنجش و ارزیابی در کشور ظرفیت بخش خصوصی را هم اضافه کنید؛ که اگر بخش خصوصی در مسیر قرار بگیرد اتفاقاً بسیار توانمندی برای این کار دارد؛ و حتی راهی جز این نمیبینم که ورود پیدا کند.
یعنی دولت باید استانداردهای سنجش را تعیین کند. این نهادها، همین تعاونیها، معلمها بیایند شرکت تعاونی و فلان که هست، شما با این استاندارد کار میکنید پولتان را هم از دولت میگیرید یعنی پولی در چرخه پدر و مادر نمیرود. در چرخه پدر و مادر برود همین یارانه میشود که نتیجهی آن کم کردن ساعت کار است؛ چون فرد حساب میکند ابتدای ماه فلان مبلغ به حسابش واریز میشود.
در حال حاضر کشور به نیروی جوان، سرحال و پرانرژی برای اقتصاد نیاز دارد. فردی که مهارت داشته باشد و نه انباشته ای از اطلاعات و چند نفر دیگر کنار دستش درآمد داشته باشند. همان نکتهای بارها گفتهام، ۱% فکر کردن و ۹۹% کار کردن. آن ۱% فکر اگر واقعی و درست باشد کافی است. منتها ما برعکس عمل میکنیم. ۹۹% را فکور تربیت میکنیم، البته قصدش را داریم و تشویق می کنیم تا دکترا بگیرند و مدعی باشند؛ اما اینها همان فکر و کاری که باید را هم انجام نمیدهند.
در کتاب «تعلیم حداکثری و تربیت حداقلی» (overschooled but undereducated) توضیح داده است ۹۸% یادگیری ما از بیرون از مدرسه است و محیط به ما یاد میدهد، چرا اینقدر درگیر مدرسه هستیم. برای مثال آن دانشآموزی که در هنرستان است صرف و نحو عربی به چه کارش میآید.
در سن ۱۰، ۱۱ سالگی باید حتماً جهتگیری به سمت شغل ایجاد شود. حالا در طرح و ایده من این است که سه ساله متوسطه دوم باید گرانیگاه آموزشهای شغلمحور باشد برای همین تمام ساحتی به معنای حال حاضر اصلاً معنا ندارد. در شغل، تربیت اخلاقی هم درس میدهید ولی تربیت اخلاقی در محیط کار که باید جواب بدهد؛ یعنی فردی که دارد در بنگاه املاک کار میکند دروغگو نباشد، اگر خانه مشکلی دارد به مشتری بگوید. این انتهای اخلاق است. نه اینکه مدام اصول اخلاقی را در حرف و سخن تکرار کنیم.
برداشت من از صحبتهای شما این بود، نقطۀ کانونی سنجش در حالت مطلوبش، ارزیابی فرایندی و برآیندی با محوریت سنجش اهداف اصیل است
بله. ارزیابی فرایندی و برآیندی ۱۸۰ درجه با این غایت که هدفهای اصیل سنجش شوند. ما نمیتوانیم مغز را بشکافیم ببینیم کودک چقدر یاد گرفته است. تنها فنّاوری که میشود فهمید «سؤال« است، برای همین یک رشته از تحقیقات به سمت سؤال خوب (Good question) رفته است. در فرهنگ خودمان هم داریم که «حُسن السؤال نصف الجواب». اگر قصد داریم سؤال ریاضی بپرسیم باید سه بُعد دانش، مهارت و تحلیل را در بربگیرد. طراحی این سؤال هزینهبر است، برای همین ضرورت دارد بخش خصوصی وارد شود. فنّاوری و دانش این طراحی را باید یاد بگیریم، مطالعاتی مانند پیزا (PISA)، تیمز و پرلز (TIMSS& PIRLS)، نپَلن (NAPLAN) و… دانش سؤال خوب را دارند. بخواهیم اینها برای ما کارگاه بگذارند و فرابگیریم.
این دانش باید مانند یک لنز جلوی چشم ارزیاب ما بیاید؛ ولی معلم و ارزیابی که هیچوقت با این لنز نگاه نکرده است خب معلوم است باید آموزش ببیند. کتابهایی با رویکرد سنجش فرآیندی طراحی کردیم. یکی برای صفر تا سه سال، یکی سه تا شش سال، یکی دوره دبستان و یکی هم برای خانه بود.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.